انار دل زینب

زیبایی ها وزشتی های دنیا

امروز دوشنبه بعدازکلاس فتوشاپ حدودساعت 6رفتم جلسه خوداگاهی نارانان

دومین جلسه ای هست که می رم ازطریق خانم اسلامی مامان نرگس دوست دخترم با این جلسات اشنا شدم

اونجا هرکسی ازهفته ای که گذرانده نقاط ضعف وقدرتش ارزوها ودریغ هایش صحبت می کندوبه نوعی تراوش احساساتی هست که درطول هفته برروی هم تلنبارشده.

راستش موقع گفتن احساساتم وبیم ها وامیدهایم نتونستم بخویشتن داری کنم وبه هق هق افتادم

 

 

پی نوشت1

امروزقصدخرید فالوده داشتم در بستنی فروشی پرتقال دوتا پسر افغانی دیدم بالباس های خاکی وظاهرپریشان در حالیکه هرکدام یک گونی دستشون بودوتواشغالها دنبال چیز به

دردبخور می گشتن.

صداشون کردم وبا لبخندبه خوردن یک کاسه فالوده بستنی دعوتشون کردم

پسر کوچکترناباورانه نگاهم کرد .توچشم های قشنگش که ازشدت افتاب سرخ شده بودامیخته ای ازاحساسات گوناگون دیدم .تعجب بیگناهی وپاکی خستگی ودرماندگی 

معصومیت وبی پناهی بی پناهی بی پناهی


پی نوشت 2

الان که این تراوشات ذهن اشفته ام رامی نوشتم پدر عزیزم محمد حسین رو اورد خونه ومثل همیشه اقا قهرن وگریهگریه‌آورکه چرا نگذاشتم شب خونه باباجون بخوابه وپایین پله های

ورودی خونه خوابیدن

انتظار دارن نازشون رو بکشم وبیارمش داخلبووووس

 

پی نوشت 3

پدرجان زحمت کشیدن ساندویچ فلافل خریدن 

بابای عزیزم عاشقتم خدا حفظت کنه وهمیشه سالم باشی.


گرگ ومیش سحر

یاغفارویاحامی

امروز دل شکسته ام بودکه وادرم کرد بعدازمدتها به وبلاگم سر بزنم بوینسم 

اشکهام هستند که قطره قطره  می ایند وروی جگر سوخته ام می ریزند بلکه اندکی حرارتش را بزدایند

این منم انسانی که مثل دیگران قطعا خطاهایی داشتم ودارم اما هیچ گاه به پدر ومادرم به بزرگترها واموزگارانم کوچک ترین بی حرمتی وگستاخی نکردم من ادمی بودم وهستم که هیچ موقع جلوتر ازپدرومادرم راه نرفته ام وهیشه شده حتی یک قدم ازروی احترام درپس انها راه رفته ام .

بزرگترهایم صدای بلند از روی خشم وبی حرمتی ام را یکبارهم نشنیده اند

همیشه به ارام بود ن ونجابت شهره بوده ام

اما چه شده چه شده نمی دانم به کدامین گناه است که زمستان وتابستان وروزوشب می سوزم

خدای خوبم بارها در خانه ات را باالتماس زده ام امام هشتمم راکه به مهربانی شهره است واسطه کرده ام پیش تو 

خدایا صبر می خواهم خدایا ارامش می خواهم خدا زندگی بدون تنش واسترس می خواهم

خدای غفارمن خطاهایم رانادیده بگیر 

خدای حامی من حمایتم کن

دخترم را پاره ی وجودم را که با ازارهایش زندگیم راتلخ کرده به دستان مهربان وشفادهنده ی تو می سپارم .خدایا خودت دستش رابگیرارامش کن وقدم به قدم مواظبش باش 

خدایاتو  وهمه ی بندگانی که توخالقشان هستی رادوست می دارم